ویران کردن

لغت نامه دهخدا

ویران کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خراب کردن :
که ویران کنی تاج و گاه مرا
به آتش بسوزی سپاه مرا.فردوسی.عالمی را یک سخن ویران کند
روبهان مرده را شیران کند.مولوی.

فرهنگ فارسی

(مصدر ) خراب کردن بایرساختن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم