واضح کردن

لغت نامه دهخدا

واضح کردن. [ ض ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آشکار کردن. هویدا کردن. ایضاح : لحب الطریق لحباً، واضح و روشن کرد راه را. ( منتهی الارب ). || ثابت و روشن کردن. || از تیرگی و ابهام دور ساختن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - آشکار کردن هویدا کرد . ۲ - ثابت کردن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم