هم کشیدن

لغت نامه دهخدا

هم کشیدن. [ هََ ک َ /ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) دوختن لباس بدون دقت و ظرافت : هرطور بود هم کشیدم و تنم کردم. ( یادداشتهای مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- جمع کردن . ۲- قبض کردن . ۳- آماده شدن تصمیم قطعی برای اجرای کاری گرفتن . توضیح مراد ازین هم کشیدن پیزی دست برداشتن از تنبلی و بیحالی است
دوختن لباس بدون دقت و ظرافت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم