متالی

لغت نامه دهخدا

متالی. [ م َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِمُتلیه و مُتلی. نعت است از اتلت الناقة، با بچه شد ناقه که پس وی می رود. ( از منتهی الارب ). شترانی که بعضی از آنها با بچه و بعضی بی بچه باشند. ( از ذیل اقرب الموارد ). ماده شترانی که بچه به دنبال آنها باشد. ( از ذیل اقرب الموارد ). || شترانی که نتاج نیاورند تا آنکه به تابستان رسند. ( ناظم الاطباء ).
متالی. [ م ُ ] ( ع ص ) ( از «ت ل و» ) دم کش سرودگوی. ( منتهی الارب )( آنندراج ). آن که مرافقت کند مغنی و سرودگوی را با آواز بلند. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || متوالی. ( ناظم الاطباء ). || تابع. ( اقرب الموارد ). || موافق. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

دم کش سرود گوی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال تماس فال تماس فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال انگلیسی فال انگلیسی