لیلمانج

لغت نامه دهخدا

لیلمانج. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان فعله کوی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 8هزارگزی جنوب خاوری سنقر و دوهزارگزی جنوب راه فرعی سنقر به قره تپه. کوهستانی و سردسیر. دارای 740 تن سکنه. آب آن از چشمه ، قنات و رودخانه. محصول آنجا غلات ، حبوبات ، زیتون و انگور. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالیچه و جاجیم و پلاس بافی است. قلعه بزرگ و قابل توجه و آسیای مهمی دارد. باغستان این آبادی معروف به قلعه جوق است و در اراضی این ده بوته های گوناگون وجود دارد و از آنها هر دو سال یک بار کتیرا گیرند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم