پی بریده

لغت نامه دهخدا

پی بریده. [ پ َ / پ ِ ب ُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) آنکه پی او بریده است. آنکه وتر عرقوب او قطع شده است. پی کرده. پی زده.

فرهنگ عمید

آن که رگ وپی پایش بریده شده، پی برکشیده، پی کرده.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه پی او قطع شده آنکه وتر عرقوب او بردیده شده پی کرده پی زده .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم