یرلغ

لغت نامه دهخدا

یرلغ. [ ی َ ل ِ ]( مغولی ، اِ ) مخفف یرلیغ و به معنی آن. ( یادداشت مؤلف ). یرلیغ. ( ناظم الاطباء ). فرمان و حکم :
در یرلغ غم تو ز بس ناله های سخت
خون شد دل چریک و رعایا و لشکری.پوربهای جامی.یرلغ بده ای سایه خوبان جهان
تا پیش قدت جنگ کند سروروان.( یادداشت مؤلف ).و رجوع به یرلیغ شود.

فرهنگ فارسی

مخفف یرلیغ و به معنی آن یرلیغ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم