گریزش

لغت نامه دهخدا

گریزش. [ گ ُ زِ ] ( اِمص ) اسم مصدر گریختن :
کزین لشکر امروز جنگی منم
به گاه گریزش درنگی منم.فردوسی.که جستی سلامت ز کام نهنگ
بگاه گریزش نکردی درنگ.فردوسی.رجوع به گریختن شود.

فرهنگ عمید

گریختن، گریز، فرار: که از لشکر امروز جنگی منم / به گاه گریزش درنگی منم (فردوسی: ۸/۱۳۰ ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) گریز گریخت فرار : کزین لشکر امروز جنگی منم بگاه گریزش درنگی منم .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم