کامروایی

لغت نامه دهخدا

کامروایی. [ رَ ] ( حامص مرکب ) تمتع. کامیابی و برخورداری و رسیدن به آرزو. ( ناظم الاطباء ). پیروزی و غلبه و خوشبختی :
شادیش باد وکامروایی و مهتری
پایندگی سعادت و پیوستگی ظفر.فرخی.بی خدمت و بی جهد به نزد ملک شرق
کس را نبود مرتبت و کامروایی.منوچهری.نی ، گوشه و کنجی و کتابی بر عاقل
بهترز بسی گنج و بسی کامروایی.انوری.

فرهنگ عمید

برخورداری از مراد و مقصود، کامیابی.

فرهنگ فارسی

رسیدن بارزو و امیال کامیابی مقابل نا کامی : [ ... بزرگ منش بود اندر کامروا یی ] . ( مقدم. شاهنام. ابو منصور عبدالرزاق . هزار. فردوسی )
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم