پسرینه

لغت نامه دهخدا

پسرینه. [ پ ِ س َ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به پسر، نرینه در فرزند آدمی : چنین گویند که در این ایام حمزه آذرک در سبزوار زیادت از سی هزار مرد و کودک پسرینه بکشت. ( تاریخ بیهق ). اطفال پسرینه را جمله خارجیان بکشتند. ( تاریخ بیهق ). و آنچ پسرینه بودند از فرزندان سلطان هرچند خرد بودند بکشتند. ( جهانگشای جوینی ).

فرهنگ عمید

از جنس پسر، پسر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال تاروت فال تاروت فال رابطه فال رابطه فال زندگی فال زندگی