هرمه

لغت نامه دهخدا

( هرمة ) هرمة. [ هََ م َ ] ( ع اِ ) یکی از هرم. ( منتهی الارب ). واحدةالهرم. ( اقرب الموارد ). رجوع به هرم شود.
هرمة. [ هََ م َ ] ( اِخ ) چاهی است در هرم بنی عوال در کوه غطفان از اکناف حجاز. ( معجم البلدان ).
هرمة. [ هََ رِ م َ ] ( ع ص ،اِ ) مؤنث هرم. ج ، هرمات ، هَرمی ̍. ( منتهی الارب ). || شیر ماده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

مونث هرم شیر ماده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش استخاره کن استخاره کن فال اعداد فال اعداد فال لنورماند فال لنورماند