نهالین

لغت نامه دهخدا

نهالین. [ ن ِ ] ( اِ ) توشک. لحاف. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). نهالی. تشک. دوشک. مسند. بستر. بالش :
اگر شاه باشیم و گر زردهشت
نهالین ز خاک است و بالین ز خشت.فردوسی.نصربن احمد از اسب فرود آمد و نهالین بیفکند و بنشست و امیر اسماعیل برسید و خویشتن از اسب بینداخت و پیش آمد و نهالین را بوسه داد. ( تاریخ بخارا ص 100 ).
پوستین پاره ای بدش بر دوش
شب نهالین و روز بالاپوش.شیخ بهائی.

فرهنگ عمید

= نهالی

فرهنگ فارسی

( اسم ) بستر تشک : (( پس دوات خواست و قلم و بر پاره ای کاغذ بنوشت چیزی و در زیر نهالی خلیفه بنهاد ... ) )
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم