عیاب

لغت نامه دهخدا

عیاب. ( ع اِ ) ج ِ عَیبة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد )( دهار ). رجوع به عیبة شود. || کنایه از سینه و دلها است. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ): کادت عیاب الود تصفر؛ نزدیک شد سینه ها از دوستی و مودت تهی گردد. ( از اقرب الموارد ). || کمان نداف. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مِندَف. ( اقرب الموارد ).
عیاب. [ ع َی ْ یا ] ( ع ص ) مرد بسیار عیب کننده مردم را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). عیابة. عیوب. ذموم.

فرهنگ عمید

بسیار عیب کننده، بسیارعیب گو.

فرهنگ فارسی

مرد بسیار عیب کننده مردم را عیابه عیوب ذموم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم