فداء

لغت نامه دهخدا

فداء. [ ف ِ ] ( ع مص ) رها کردن امیر، اسیر کافر را در مقابل مالی یا اسیر مسلمانی. ( تعریفات ). مفادات. کسی را از اسیری بازخریدن. ( زوزنی ). || ( اِ ) فدیه. بازخرید. ( یادداشت بخط مؤلف ). مالی که در عوض مفدی داده شود. ( اقرب الموارد ) : با یکدیگر صلح کردند و نصر را به فداء در میان نهادند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 231 ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی فِدَاءً: عَوَض - جایگزین (فداء عبارت است از اینکه انسان خیانت و عمل خلافی انجام داده باشد که اثر سوء و کیفر جانی و مالی آن گریبانش را بگیرد و بخواهد آن کیفر را با چیز دیگر عوض کند ، آن چیز را هر چه که باشد فداء یا فدیه مینامند ، پس فداء آن عوضی است که انسان ...
معنی فِدْیَةٌ: عَوَض - جایگزین (فداء و فدیة عبارت جایگزینی مال یا شخص دیگری به جای خود برای رهایی از کیفرعملی یا رفع اسارت در جنگ )
ریشه کلمه:
فدی (۱۴ بار)
عوض. یعنی عوضی که انسان از برای خود می‏دهد. همچنین است فدیه و فداء . گناهی بر آن دو نیست در آنچه زن آن را عوض داده مقصود آن است که زن چیزی در عوض طلاق گرفتن بدهد. . و بر آنان که به مشقت زیاد روزه می‏گیرند عوضی است و آن طعام فقیر است. . بندها را محکم کنید (و اسیر گیرید) و پس از آن منت نهید یا فدا وعوض گیرید (و آزادشان کنید). . «تُفادُوهُمْ» را بعضی «تفدوهم» خوانده‏اند طبرسی فرموده: وجه بین‏الاثنین بودن آن است که فعلی از جانب اسیر گیرنده واقع می‏شود و آن تحویل اسیر است و فعلی از جانب اسیر که دفع فدیه است یعنی: اگر آنها در حال اسارت پیش شما آمدند فدیه داده و آنها را آزاد می‏کنید حال آنکه اخراجشان بر شما حرام است. در قرآن فقط یکبار آمده که عوض را کسی از جانب دیگری بدهد. . رجوع شود به «ابراهیم» فصل قربانی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال پی ام سی فال پی ام سی فال سنجش فال سنجش فال عشقی فال عشقی