ضیقه

لغت نامه دهخدا

( ضیقة ) ضیقة. [ ض َ ق َ ] ( ع اِمص ) تنگدستی. ( منتخب اللغات ). درویشی. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). ج ،ضَیق. تنگی. ( دهار ). بدحالی. ( منتخب اللغات ). || ( ص ) بدحالت. ( منتهی الارب ). رجوع به ضیقة شود. || ( اِخ ) منزلی است مر ماه را میان ثریاو دبران. ( منتهی الارب ). رجوع به ضیقة [ ق َ ] شود.
ضیقة. [ ق َ ] ( ع اِمص ) درویشی. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). تنگدستی. ( منتخب اللغات ). نیازمندی. || ( ص ) تنگ. || بدحالت. ( منتهی الارب ). ضَیقه ( بفتح اول نیز گاهی آید ). ج ، ضیق. || ( اِخ ) منزلی است مر ماه را. ( منتهی الارب ). ضَیقة.
ضیقة. [ ق َ ] ( اِخ ) راهی است بین طائف و حنین. ( منتهی الارب ). زمینی است بین طائف و حنین. ( منتخب اللغات ).
ضیقة. [ ق َ ] ( اِخ ) چشمه ای است نزدیک عیذاب. ( منتهی الارب ). منزلی است در ده فرسنگی عیذاب. ( معجم البلدان ).
ضیقة. [ ق َ ] ( ع مص ) تنگ شدن. ( تاج المصادر ).
ضیقة. [ ض َی ْ ی ِ ق َ ] ( ع ص ) تأنیث ضَیِّق.

فرهنگ فارسی

صتوقی ٠ تانیث اضمیق
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال لنورماند فال لنورماند فال تاروت فال تاروت فال پی ام سی فال پی ام سی