شادان دل

لغت نامه دهخدا

شادان دل. [ دِ ] ( ص مرکب ) شاددل. آسوده خاطر :
بپرسیدش از دو گرامی نخست
که هستند شادان دل و تندرست.فردوسی.تو شادان دل ومرگ چنگال تیز
نشسته چو شیر ژیان پرستیز.فردوسی.چو سیصد پرستار با ماهروی
برفتند شادان دل و راهجوی.فردوسی.من همی رفتم باری همه ره شادان دل
دل ندانست که شادان شدنم نگذارند.خاقانی.

فرهنگ فارسی

شاد دل آسوده خاطر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال رابطه فال رابطه فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت