سبزارنگ

لغت نامه دهخدا

( سبزآرنگ ) سبزآرنگ. [ س َ رَ ] ( اِ مرکب ) نام لحنی است از مصنفات باربد. شیخ عطار در صفت غلام خوش صوت گفته :
چو سبزآرنگ بر میداشت آواز
بقولش مرغ کرد آهنگ پرواز
چو بود آواز سبزآرنگ گلزار
شد آخر سبزه در سبزه پدیدار.( از آنندراج ). || ( ص مرکب ) سبزرنگ. ( آنندراج ) :
بگفت این و کشید از زیر بستر
چو برگ بید سبزآرنگ خنجر.جامی ( از آنندراج ).زآن خردمند سرو و سبزآرنگ
خواست تا از شکر گشاید تنگ.نظامی ( هفت پیکرص 197 ).

فرهنگ عمید

۱. سبزرنگ، به رنگ سبز: بگفت این و کشید از زیر بستر / چو برگ بید سبزارنگ خنجر (جامی۵: ۱۳۵ ).
۲. (اسم ) (موسیقی ) از الحان قدیم ایرانی.

فرهنگ فارسی

( سبز آرنگ ) یکی ازالحان باربدی است .
( صفت ) برنگ سبز
( صفت ) برنگ سبز

فرهنگ اسم ها

اسم: سبزارنگ (دختر) (فارسی)
معنی: نام یکی از الحان باربد، سبزرنگ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال لنورماند فال لنورماند فال سنجش فال سنجش فال تک نیت فال تک نیت