رعیب

لغت نامه دهخدا

رعیب. [ رَ ] ( ع ص ) هراسان. ترسان. مرعوب. وحشت زده. ( یادداشت مؤلف ). ترسنده.( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). مرعوب. ( از اقرب الموارد ). خایف. ( از غیاث اللغات از لطائف ) ( آنندراج ).ترسانیده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) :
رو به شهر آورد سیلی بس مهیب
اهل شهر افغان کنان جمله رعیب.مولوی. || فربه که چربش چکد از وی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). گوسفند فربه. ( از مهذب الاسماء ).
- سنام رعیب ؛ کوهان فربه. ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

کسی که ترسیده باشد، ترسیده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال چای فال چای فال مکعب فال مکعب فال ورق فال ورق