زاهی

لغت نامه دهخدا

زاهی.( ع ص ) اسم فاعل از زها یزهو، زهواً، روی و هر چیز زیبا و درخشان. ( اقرب الموارد ). زاهر. بهی. مقابل کدرو تیره. ( القاموس العصری ، عربی - انگلیسی ). آنچه میدرخشد و چشم را از دیدن آن خوش می آید. || خرمابن که میوه آن رنگ گرفته باشد. || شتری که حمض و شوره گیاه را چرا نکند. ( ناظم الاطباء ).
زاهی. [ هی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به زاه از قریه های نیشابور. ( از معجم البلدان ).
زاهی. ( اِخ ) علی بن اسحاق بن خلف مکنی به ابوالقاسم شاعر مشهور بغداد است و بر طبق گفته یاقوت از زاه نیشابور است ابن خلکان آرد: وی قصیده های نیکو و نمکین میسرود. خطیب در تاریخ بغداد وی را یاد کند و گوید: او تشبیه و دیگر صنایع شعری را نیکومیدانسته و گمان میکنم شعر اندک میگفته. وی افزوده است که : پنبه فروش بود و دکانی در قطیعةالرّبیع داشت.عمیدالدوله ابوسعیدبن عبدالرحیم در طبقات الشعراء گوید: زاهی در صفر 318 متولد شد و در جمادی الاخر، 352 در بغداد درگذشت. اشعار وی در 4 جزء موجود است و بیشتر آن ، درباره اهل بیت ( پیغمبر ) است و در مدح سیف الدوله وزیر و مهلبی و دیگر رؤسای عصر خویش و نیز در فنون مختلف ، شعر گفته است. از بهترین اشعار او است :
و بیض بالحاظ العیون کانما
هززن سیوفاً واستللن خناجرا
تصدین لی یوماً بمنعرج اللوی
فغادرن قلبی بالتصبر غادرا
سفرن بدوراً و انتفین اهلة
و مسن غصونا و التفتن جآذرا.
و نیز از اوست :
صدودک فی الهوی هتک استتاری
و عاوننی البکاء علی اشتهاری
و کم ابصرت من حسن و لکن
علیک لشفوتی وقع اختیاری.( از دائرة المعارف بستانی ).
زاهی. ( اِخ ) محمدبن اسحاق بن شیرویه زاهد منسوب به زاه نیشابور است. وی از ابوالعباس بن منصور و امثال او استماع حدیث کرد و در 17ربیعالاخر 338 هَ. ق. درگذشت. ( از معجم البلدان ).

فرهنگ عمید

نازنده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال پی ام سی فال پی ام سی فال ماهجونگ فال ماهجونگ