رنج دیده. [ رَ دی دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) مشقت دیده. محنت کشیده. تحمل زحمت و تعب کرده. به سختی و تعب گرفتار شده: کشیدی ورا گفت بسیار رنج کنون برخور ای رنج دیده ز گنج.فردوسی.خروشید کای رنج دیده سوار بدین داستان کهن گوش دار.فردوسی.چو بیدار شد رنج دیده ز خواب ز خوی دید جای پرستش پرآب.فردوسی.