رنج دیده

لغت نامه دهخدا

رنج دیده. [ رَ دی دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) مشقت دیده. محنت کشیده. تحمل زحمت و تعب کرده. به سختی و تعب گرفتار شده:
کشیدی ورا گفت بسیار رنج
کنون برخور ای رنج دیده ز گنج.فردوسی.خروشید کای رنج دیده سوار
بدین داستان کهن گوش دار.فردوسی.چو بیدار شد رنج دیده ز خواب
ز خوی دید جای پرستش پرآب.فردوسی.

فرهنگ عمید

آن که به رنج و زحمت گرفتار شده، محنت کشیده.

فرهنگ فارسی

مشقت دیده محنت کشیده تحمل زحمت و تعب کرده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم