دلربایی. [ دِ رُ ] ( حامص مرکب ) عمل دلربا. دلربائی. ربایندگی دل. جلب قلوب : نه عودی که خوش دم بسوزی چوعاشق اگرچون شکر دلربایی نیابی.خاقانی.چشم تو ز بهر دلربایی در کردن سحر ذوفنون باد.حافظ. || معشوق بودن. محبوب بودن : دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش.حافظ.