خدایگانی

لغت نامه دهخدا

خدایگانی. [ خ ُ ] ( حامص مرکب ) عمل خدایگان. حالت خدایگان. ریاست. بزرگی. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
اگر کسی به هنر یا به فضل یا به نسب
خدایگانی یابد امیر دارد کار.فرخی.خدایگانی جز مر ترا همی نسزد
خدایگان جهان باش و از جهان برخور.فرخی.حجت مملکت بقول و بقهر
آیتی در خدایگانی دهر.نظامی.

فرهنگ عمید

پادشاهی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) پادشاهی سلطنتی .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم