لغت نامه دهخدا
کُه اندام و مَه تازش و چرخ گرد
زمین کوب ودریابر و ره نورد.اسدی ( از فرهنگ نظام ).ببازی ز تازش نَاِستاد باز
شد آن گوی چون مهره ، او مهره باز.اسدی.دمان شد سنان بر همه کرد راست
خروشید کاین گرد و تازش چراست.اسدی.از این تازش آگه نبد پهلوان
چو شد آگه آشفته شد بر گوان.اسدی.بیک تازش ، از باد تک درگذاشت
دو گوشش گرفت و معلق بداشت.اسدی.تراست اکنون بر کوه پیچش تِنّین
چنانکه بودت در بحر تازش تمساح.مسعودسعد ( دیوان چ رشید یاسمی ص 78 ).تازش او بحرص چون صرصر
گردش او بطبع چون دردور.مسعودسعد ( ایضاً ص 267 ).