تدافع

لغت نامه دهخدا

تدافع. [ ت َ ف ُ ] ( ع مص ) یکدیگر را دفع کردن. ( زوزنی ). یکدیگر را دور کردن در کارزار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || تدافع دو مسئله ؛ تناقض آنها. ( از اقرب الموارد ). || دفع نمودن با همدیگر چیزی را و حواله کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تدافع چند تن چیزی را؛دفع کردن آنرا هر یک از آنان به دیگری. گویند: ضیف یتدافعه الحی ؛ یعنی حواله میکند و دفع میکند مهمان را هر یک به دیگری. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ فُ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - دفاع کردن . ۲ - یکدیگر را پس زدن .

فرهنگ عمید

۱. دفاع کردن.
۲. [قدیمی] یکدیگر را دفع کردن، همدیگر را پس زدن.

فرهنگ فارسی

دفاع کردن، یکدیگررادفع کردن، همدیگرراپس زدن
۱- ( مصدر ) یکدیگر را راندن . هم را دفع کردن . همدیگر را پس زدن .۲- ( اسم ) دفع یکدیگر. جمع : تدافعات .

ویکی واژه

دفاع کردن.
یکدیگر را پس زدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال تاروت فال تاروت فال پی ام سی فال پی ام سی فال چوب فال چوب