حکومت کردن

لغت نامه دهخدا

حکومت کردن. [ ح ُ م َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) فرماندهی کردن. || داوری کردن :
کسان حکومت باطل کنند و پندارند
که حکم را همه وقتی ملازم است نفاذ.سعدی.|| سلطنت کردن.

فرهنگ فارسی

فرماندهی کردن داوری کردن

ویکی واژه

governare
regnare
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال چوب فال چوب فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ای چینگ فال ای چینگ