تهاون. [ ت َ وُ ] ( ع مص ) خوار داشتن. ( زوزنی ) ( دهار ). سبک شمردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خوار و حقیر داشتن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). استحقار. استخفاف. استهزاء. ( از اقرب الموارد ). استخفاف. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || ( اِ ) غفلت و اهمال و سهل انگاری و تحقیر. ( ناظم الاطباء ) : در ربیعالاول سنه سبع و ستمائه سلطان فرمود که تهاون و تعللی می آرند. ( جهانگشای جوینی ). و چون بر باطل شرع واقف شدند از تهاون بظاهر خللی نباشد. ( جهانگشای جوینی ). اگر در ادای برخی از آن ، تهاون و تکاسل روا دارند هرآینه در معرض خطاب آیند. ( گلستان ).
فرهنگ معین
(تَ وُ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - کوتاهی کردن ، سهل انگاری کردن . ۲ - خوار شمردن .
فرهنگ عمید
۱. خوار و سبک شمردن، خفیف پنداشتن. ۲. آسان گرفتن. ۳. سستی و سهل انگاری.
فرهنگ فارسی
خواروسبک شمردن، سستی وسهل انگاری، آسان گرفتن ۱- ( مصدر ) کوتاهی کردن کوتاه آمدن آسان گرفتن . ۲ - خوار شمردن خفیف دانستن . ۳ - ( اسم ) سستی سهل انگاری . جمع : تهاونات .