لغت نامه دهخدا تفقه. [ ت َ ف َق ْ ق ُ ] ( ع مص ) فقه آموختن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( از اقرب الموارد ). یقال : هو یتفقه ُ فی العلم ؛ ای یتعلم. ( اقرب الموارد. || فقیه شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || دانا شدن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). فهمیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). فهمیدن سخن و جز آن. ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی فقه خواندن، علم دین آموختن، فهمیدن وداناشدن۱ -( مصدر ) فقه آموختندانشمندی جستن . ۲ - ( اسم ) فقاهت دانشمندی . جمع : تفقهات .کرمکی است خرد