خاکه. [ ک َ / ک ِ ] ( اِ ) در عرف عامیانه به خاک زغال اطلاق میشود. || بچه شِپِش. || این کلمه با کلماتی چون «اره » و «قند» و «زغال » و «مروارید» و «شپش » و «تنباکو» و «پِهِن » و «توتون » می آید که هرکدام از این ترکیبات علیحده ذکر خواهد شد. خاکه. [ ک ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کنار رودخانه شهرستان گلپایگان واقع در 8 هزارگزی شمال خاوری گلپایگان. ناحیه ای است جلگه ای و گرمسیر ومالاریائی. دارای 78 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان لری و فارسی است. آب آنجا از قنات و محصولاتش غلات و لبنیات و پنبه میباشد. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ). خاکه. [ ک َ ] ( اِخ ) وادیی است از شهر عُذره و در این محل جنگی اتفاق افتاده است. ( از معجم البلدان ج 3 ).
فرهنگ معین
(کِ ) (اِ. ) ۱ - خرده های بسیار ریز هر چیز. ۲ - خاک مانند و نرم ، ساییده شده : خاکه زغال ، خاکه قند.
فرهنگ عمید
ذره های نرم و خاک مانند که از نرم شدن و ساییده شدن چیزی به دست می آید: خاکه قند، خاکه زغال.
فرهنگ فارسی
هرچیزنرم وخاک مانند، نرم شده وساییده شده چیزی ( اسم ) خاک مانند و نرم ساییده شده خاک. زغال خاک. قند . وادیست از شهر عذره و در این محل جنگی اتفاق افتاده است .
ویکی واژه
خردههای بسیار ریز هر چیز. خاک مانند و نرم، ساییده شده: خاکه زغال، خاکه قند.