تکفل

لغت نامه دهخدا

تکفل. [ ت َ ک َف ْ ف ُ ] ( ع مص ) پایندانی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( از زمخشری ). پذیرفتار کسی گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). ضامن و متعهد چیزی شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). کفالت کردن. ( ناظم الاطباء ). پذیرفتاری. ( زمخشری ): تکفلت بالمال ؛ التزمت به والزمت نفسی. ( ابن الانباری از اقرب الموارد ) : هیچکدام از ایشان بسبب مشاهده غضب سلطان به تکفل مصحلت او زبان نمیدادند. ( جهانگشای جوینی ).

فرهنگ معین

(تَ کَ فُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) کفیل شدن ، متعهد گشتن .

فرهنگ عمید

۱. کفایت کردن.
۲. کفیل شدن، متعهّد شدن، به عهده گرفتن، عهده دار امری یا کاری شدن.

فرهنگ فارسی

کفایت کردن، کفیل شدن، متعهدشدن، بعهده گرفتن
۱ - ( مصدر ) پایندانی کردن کفالت کردن کفیل شدن متعهد گشتن . ۲ -( اسم ) پذرفتاری پایندانی کفالت . جمع : تکفلات .

ویکی واژه

کفیل شدن، متعهد گشتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال انبیا فال انبیا فال ارمنی فال ارمنی فال عشقی فال عشقی