تروح

لغت نامه دهخدا

تروح.[ ت َ رَوْ وُ ] ( ع مص ) شبانگاه رفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || شبانگاه آمدن قوم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شبانگاه سیر کردن یا کاری کردن و راحت یافتن. ( آنندراج ). || بوی چیزی گرفتن آب از جهت قرب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).آب بوی چیزی فراگرفتن. || برگ بیاوردن درخت در خریف و دراز شدن گیاه. ( تاج المصادر بیهقی ). دوباره برگ درآوردن درخت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). دوباره برگ باز کردن درخت بعد از ادبار تابستان. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || به مروحه باد زدن. ( تاج المصادر بیهقی ). به مروحه باد کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(تَ رَ وُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - آسایش جستن . ۲ - باد زدن .

فرهنگ فارسی

۱-( مصدر ) آسایش جستن . ۲- باد زدن .
شبانگاه رفتن ٠ یا شبانگاه آمدن قوم ٠

ویکی واژه

آسایش جستن.
باد زدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال مکعب فال مکعب فال تک نیت فال تک نیت فال قهوه فال قهوه