خلیق
خلیق. [ خ َ ] ( ع ص ) جدیر. حری. حجی. قابل. لایق. سزاوار. برازای. برازنده. زیبای. زیبنده. ازدر. درخور. ( یادداشت بخط مؤلف ). || تمام خلقت. ( منتهی الارب ). || خوگیر. هم خلق. ( ناظم الاطباء ). خوش خلق. خوشخو. ( یادداشت بخط مؤلف ).
خلیق. [ خ ُ ل َ ] ( ع ص مصغر ) مصغر خَلَق ، بمعنی کهنه. ( ناظم الاطباء ). منه : ملحفة خلیق.
(خَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - خوش خلق ، خوش - خوی . ۲ - سزاوار، شایسته .
خوش اخلاق.
( صفت ) خوش خلق خوشخوی . توضیح باین معنی در کتب معبر لغت عربی نیامده .
مصغر خلق بمعنی کهنه
خوش خلق، خوش - خوی.
سزاوار، شایسته.