خدشه. [ خ َ ش َ ] ( ع اِ ) خراش. ( از آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( ازناظم الاطباء ) : و این چشم زخمی بود بر چهره اقبال و خدشه ای بر صفحات احوال او. ( جهانگشای جوینی ) و رخسار آمال را بعد از خدشات یأس و نومیدی آب باروی کار آمد. ( جهانگشای جوینی ). || مجازاً شک و شبهه و گمان. ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ترس. خوف. هول. بیم. اندیشه. وهم. ( ناظم الاطباء ). || عیب. ( یادداشت بخط مؤلف ). || سوسه. ( یادداشت بخط مؤلف ). حقه ؛ فریب. آنچه از صحت بر کنار باشد. یقال : بقلبه خدشه ؛ بقلبه شی من الاذی. ( یادداشت بخط مولف ). - خدشه بردار ؛ سوسه بردار. چیزی که در آن تصور خلاف و برکناری از صحت رود.
فرهنگ معین
(خَ ش ) [ ع . خدشة ] (اِ. ) خراش .
فرهنگ عمید
۱. آسیب، صدمه. ۲. اثری که از زخم یا خراش باقی مانده باشد، خراشیدگی، خراش.
فرهنگ فارسی
خراش (اسم ) ۱ - خراش : ((خدشه ای وارد ساخت ) ) ۲ - شک شبهه .
ویکی واژه
خراش. خدشه احتمالا عربی شده اصطلاح قدیمیتر خطچه است.