خالو

لغت نامه دهخدا

خالو. ( اِ ) برادر مادر. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). دایی. ( فرهنگ ضیائی ). خال. ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 377 ). آبو. آبی. || شوهرخاله. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || سورنایی را گویند و آن را شاهنایی و شهنایی هم خوانند. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 377 ). نفیر.

فرهنگ معین

(اِ. ) دایی، برادر مادر.

فرهنگ عمید

= خال۲

فرهنگ فارسی

خال، دائی، برادرمادر
( اسم ) خواهر مادر. جمع: خالات.

ویکی واژه

دایی، برادر مادر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال تک نیت فال تک نیت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال نخود فال نخود