لغت نامه دهخدا
از پی نقشهای جان آویز
اختران نقش بند و رنگ آمیز.سنائی ( حدیقةالحقیقه ).و در آن حوالی مرغزاری بود که ماه رنگ آمیز از صحن جمال او نقشبندی آموختی. ( کلیله و دمنه ).|| نیرنگ باز. حیله ساز. محیل. مکار :
جوابش داد رنگ آمیز دایه
بگفتا نیست کاری خوارمایه.( ویس و رامین ).دلم رمیده لولی وشی است شورانگیز
دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز.حافظ.