لخشان

لغت نامه دهخدا

لخشان. [ ل َ ] ( نف ) لغزان. نسو. نسود. اَملس. لخشنده. در حال لخشیدن. هموار. چیز املس که بر آن پای بلغزد و این مشتق از لخشیدن به معنی لغزیدن است از اینجاست یخ لخشک به معنی لغزیدن بر یخ و اینقدر هست که بر جای لغزیدن اطلاق لخشان مجاز است. ( آنندراج ). چیزی املس که بر آن دست یا پا بلغزد. ( غیاث ): کرتوم ؛ سنگ لخشان تابان. زمینی یا سنگی لخشان ، که پای بر آن بلغزد از نغزی.

فرهنگ معین

(لَ ) (ص . ) ۱ - لغزان . ۲ - هموار.

فرهنگ عمید

لغزان، لغزنده.

ویکی واژه

لغزان.
هموار.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تاروت فال تاروت فال میلادی فال میلادی