زرتشتی

لغت نامه دهخدا

زرتشتی. [ زَ ت ُ ] ( ص نسبی ) زردشتی. منسوب به زرتشت. کسی که دارای دین زرتشت است. بهدین. ( فرهنگ فارسی معین ). گبر. زردشتی بهدین. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || آیین زرشت. دین زردشت. بهدینی. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ معین

(زَ تُ ) (ص نسب . ) = زردشتی : کسی که دارای دین زرتشت است .

فرهنگ عمید

= زردشتی

فرهنگ فارسی

آیین ( دین ) زردشتی . دینی که زردشت موجد آنست . درین آیین اهورمزدا خدای بزرگ است . هفت امشاسپند و گروه بسیار از ایزدان ( فرشتگان ) مجری اراده اویند . اهریمن روان خبیث است و کماریکان و گروهی از دیوان یار اهریمنند . سه رکن مهم دین زردشت منش نیک کردارنیک و گفتارنیک است . اعتقاد بجهان دیگر و صراط و میزان و داوری و بهشت و دوزخ درین آیین آشکار است . پیروزی از آن راستی است و انسان باید در راه این پیروزی بکوشد .
( صفت ) منسوب به زردشت ۱ - کسی که دارای دین زردشت است به دین زردشتی . ۲ - آیین زردشت دین زردشت بهدینی .
منسوب به زرتشت کسی که دارای دین زرتشت است آیین زرتشت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم