پاشنده

لغت نامه دهخدا

پاشنده. [ ش َ دَ/ دِ ] ( نف ) پراکننده. افشاننده : بیک دست شکرپاشنده و بدیگر دست زهر کشنده. ( تاریخ بیهقی ).

فرهنگ عمید

پراکنده کننده، افشاننده.

فرهنگ فارسی

( اسم ) پراکننده افشاننده .
پراکنده افشاننده

فرهنگستان زبان و ادب

{dispersive} [فیزیک] ویژگی محیطی که در آن سرعت فاز موج الکترومغناطیسی تابعی از بسامد آن باشد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی استخاره کن استخاره کن فال قهوه فال قهوه