لغت نامه دهخدا
مگر که غالیه میمالی اندر او گه گاه
وگرنه از چه چنان تافته است و غالیه بار.فرخی.قرآن که مهین کلام دانند آن را
گه گاه نه بردوام خوانند آن را.( منسوب به خیام ).مرا ز عشق تو آن بس بود بتا که بود
نظاره گاه دو چشمم جمال تو گه گاه.سوزنی.خاک ار ز رخت نور برد گه گاهی
منزل به فلک برآورد چون ماهی.خاقانی.با آنکه از وی غایبم وز می چو حافظ تایبم
در مجلس روحانیان گه گاه جامی میزنم.حافظ.رجوع به گاهگاه شود.