گالش

لغت نامه دهخدا

گالش. [ ل ُ / ل ِ ] ( فرانسوی، اِ ) سرموزه از جیر و جز آن. چرموق.
گالش. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) در لهجه مازندرانی و گیلکی شبان گاو را گویند چنانکه کرد در همانجا شبان گوسفند است. گاودار. گله دار.

فرهنگ معین

(لِ یا لُ ) [ فر. ] (اِ. ) کفش لاستیکی که یا مستقیماً آن را به پا کنند و یا کفش چرمی را برای حفظ از گل و باران داخل آن نمایند.
(لِ یا لَ ) [ گیل. - ماز. ] (اِ. ) چوپان گاو، گاودار.

فرهنگ عمید

۱. کفش لاستیکی.
۲. [منسوخ] کفش لاستیکی که در هنگام بارندگی روی کفش چرمی می پوشند.

فرهنگ فارسی

نقاش فرانسوی ( و. پاریس ۱۶۷٠ ف. ۱۷۶۱ م. ) سازنده تابلوهای دینی.
دراصطلاح مردم گیلان:گاودار، گاوچران، کفش لاستیکی که بیشتردرزمستان بپامیکنند
( اسم ) ۱ - سرموزه و کفش از جیر و غیره ۲ - کفش لاستیکی که یا مستقیما آنرا بپا کنند و یا کفش چرمی را برای حفظ از گل و باران داخل آن نمایند: گالش و گیوه و فستونی و چلوار گران نفت و کبریت گران کاغذ و سیگار گران.

ویکی واژه

منطقه‌ای باستانی و محل سکونت نژادی خاص از اقوام ایرانی در شمال ایران
تلفظ باستانی این اصطلاح گالَش بوده ولی بمرور زمان تغییر یافته است. گالش یا گاولش، در بخشی از زبان‌های ایرانی شمال غربی همچون گیلکی و مازندرانی به معنای گاوبان را می‌دهد
چوپان گاو، گاودار.
کفش لاستیکی که یا مستقیماً آن را به پا کنند و یا کفش چرمی را برای حفظ از گل و باران داخل آن نمایند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال کارت فال کارت فال ای چینگ فال ای چینگ فال سنجش فال سنجش