لغت نامه دهخدا
تا نسوزد نیز گیرد رنگ ِکَش
این پسا از هیمه ها نیمی بکش.دهخدا ( دیوان ص 51 ).آن پسا. در این وقت. در آن وقت. در این نوبت. بدان نوبت.
پسا.[ پ َ ] ( اِخ ) نام شهری است به فارس و فسا معرب آن است. مؤلف حدود العالم آورده است : پسا شهری است بناحیت پارس خرم و بزرگ و او را قهندز است و ربض است و جای بازرگانان است و با خواسته بسیار است و شهرکهای کردیان و خیر ( ؟ ) از پساست. و نیز رجوع به فسا شود.