پرسان

لغت نامه دهخدا

پرسان. [ پ ُ ] ( نف ، ق ) صفت فاعلی بیان حالت. در حال پرسیدن. پرسنده :
هر که باشد زحال ما پرسان
یک بیک را سلام ما برسان.

فرهنگ معین

( ~. ) (ص فا. ) نک پرسا.

فرهنگ عمید

پرسنده.
* پرسان پرسان: (قید ) در حال پرسیدن.

فرهنگ فارسی

( صفت ) جویا پرسا پرسنده متفحص خبر گیرنده .

فرهنگ اسم ها

اسم: پرسان (دختر) (فارسی) (تلفظ: parsān) (فارسی: پرسان) (انگلیسی: parsan)
معنی: نرم، لطیف، [پَر = پوشش خارجی بدن پرندگان، ( به مجاز ) بال پرندگان، حشرات و فرشتگان، سان ( پسوند شباهت ) ]، مثل پَر و بال پرندگان و فرشتگان، ( به مجاز ) زیبارو و لطیف

فرهنگستان زبان و ادب

{plumose} [زیست شناسی- علوم گیاهی] ویژگی نوعی کرک پوش پوشیده از زوائد مژه ای ریز و طویل با ظاهری شبیه به پَر

ویکی واژه

نک پرسا.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال تک نیت فال تک نیت فال زندگی فال زندگی فال ماهجونگ فال ماهجونگ