پرده پوشی

لغت نامه دهخدا

پرده پوشی. [ پ َ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) ستاری :
ز آنجا که پرده پوشی عفو کریم تست
بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار.حافظ.

فرهنگ عمید

۱. رازپوشی، رازداری.
۲. کاری یا امری را پنهان داشتن.
۳. خطا و لغزش کسی را پنهان ساختن.

فرهنگ فارسی

کتمان نهان کردن امری بدون پرده پوشی باید بگویم صریحا باید بگویم .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم