وجل

لغت نامه دهخدا

وجل. [ وَ ] ( ع مص ) چیره شدن بر کسی در ترس. ( از ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ).
وجل. [ وَ ج َ ] ( ع مص ) مَوجَل. ترسیدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) خوف. ( اقرب الموارد ). ترس وبیم. ج ، اوجال. ( از اقرب الموارد ). گویند: فی قلبه وجل و فی قلوبهم اوجال. ( اقرب الموارد ) :
این بود همواره چون سیماب لرزان از فزع
وآن بود پیوسته چون سیمرغ پنهان از وجل.عبدالواسع جبلی.عمرو دایم ماند در درد و وجل
دردها میزاید آنجا تا اجل.مولوی.
وجل. [ وَ ج ِ ] ( ع ص ) مرد ترسناک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خائف. ( اقرب الموارد ). کسی که از وهم ترسان باشد. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). ترسنده.

فرهنگ معین

(وَ جَ ) [ ع . ] (اِ. ) ترس ، بیم .

فرهنگ عمید

خوف، ترس، بیم.

فرهنگ فارسی

خوف، ترس، بیم، اوجال جمع
(اسم ) ترس بیم خوف جغع : اوجال .
مرد ترسناک . خائف

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لَا تَوْجَلْ: نترس(از وجل به معنی ترس)
تکرار در قرآن: ۵(بار)
(بر وزن فرس) . گفتند: نترس ما به تو پسر دانائی را مژده می‏دهیم که متولد خواهد شد طبرسی فرموده: وجل، فزع، خوف، یک چیز اند. وَجِل: (به فتح واو و کسر جیم) ترسان و خائف . و دلهایشان ترسان است که آنها به سوی پروردگارشان بر می‏گردند. . گفت ما از شما ترسانیم. * . ظاهرا این خوف مثل خشیت در اثر تعظیم خداست راغب وجل را احساس خوف گفته و آن در این آیه بهتر تطبیق می‏شود. یعنی: اهل ایمان آنهااند که چون خدایاد شود دلهای آنان احساس خوف کند.

ویکی واژه

ترس، بیم.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال انگلیسی فال انگلیسی فال تاروت فال تاروت فال فنجان فال فنجان