وارونی
وارونی. ( حامص ) واژگونی :
مشغول تن مباش کزوحاصل
نایدت چیز جز همه وارونی.ناصرخسرو.|| انقلاب. || انعکاس. ( از یادداشتهای مؤلف ). || شرارت. بدی خلق. ( از یادداشتهای مؤلف ).
(نِ ) (ص . ) شوم ، نامبارک .
۱ - واژگونی سرنگونی . ۲ - بدبختی نگون بختی : (( مشغول تن مباش کزو حاصل نایدت چیز همه وارونی . ) ) ( ناصر خسرو )
شوم، نامبارک.