های و هوی

لغت نامه دهخدا

های و هوی. [ ی ُ ] ( ترکیب عطفی ، اِ صوت مرکب )های هوی. هایاهوی. شور و غوغای اهل طرب :
خوشا هایی ز حق وز بنده هویی
میان بنده و حق های و هویی.عطار. || غوغا. فریاد. ندبه و زاری. ( برهان ) :
سپه داغ دل شاه با های و هوی
سوی باغ ایرج نهادند روی.فردوسی.بکندند موی و شخودند روی
از ایران برآمد یکی های و هوی.فردوسی.بزد کوس و سوی ره آورد روی
جهان شد پر از لشکر و های و هوی.فردوسی.چو دارا چنان دید برگاشت روی
گریزان همی رفت با های و هوی.فردوسی.

فرهنگ معین

(یُ ) (اِ. ) ۱ - شور و غوغا، هیاهو. ۲ - ناله و افغان در مصیبت و ماتم .

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱- شوروغوغا هیاهو. ۲- فریادمستان ازشدت نشاط وسرمستی : (( آنگه سحرگاهان در آن وقت صبوح عاشقان وهای وهوی عربد. بیدلان چشم بازکرد ( ابراهیم خلیل ) ... ) ) ۳- ناله وافغان درمصیبت وماتم : (( بکندندموی وشخودند روی ازایران بر آمد یکی های وهوی . ) ) (شا. لغ. )

ویکی واژه

های‌و‌هوی
شور و غوغا، هیاهو. ناله و افغان در مصیبت و ماتم. سپه داغدل شاه با های و هوی/ سوی باغ ایرج نهادند روی «فردوسی»
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال آرزو فال آرزو فال پی ام سی فال پی ام سی فال تاروت فال تاروت