نمو

لغت نامه دهخدا

نمو. [ ن َم ْوْ ] ( ع مص ) اسناد دادن و برداشتن حدیث را به سوی کسی. ( از ناظم الاطباء ). نَمْی. ( متن اللغة ). رجوع به نَمْی شود. || نسبت دادن کسی را به پدرش. ( از ناظم الاطباء ).
نمو. [ ن ُ ] ( از ع، اِمص ) نُمُوّ. رشد. بالش. پرورش:
آب عذب دین همی جوشد از او
طالبان را زآن حیات است و نمو.مولوی.رجوع به نُمُوّ شود.
نمو. [ ن ُ م ُوو ] ( ع مص ) بالیدن. ( غیاث اللغات ). افزون شدن. گوالیدن. ( ناظم الاطباء ). زیاد شدن. بسیار شدن. ( از اقرب الموارد ). بالا کردن. رستن. برآمدن. ( یادداشت مؤلف ). || افزون گردیدن سیاهی یا سرخی خضاب. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || نسبت کردن حدیث را به کسی. ( از منتهی الارب ). برداشتن واسناد کردن حدیث به کسی. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) افزایش. ( غیاث اللغات ). افزونی. ( دهار ). بالش. رویائی. رویش. گوالش. مقابل ذبول. ( یادداشت مؤلف ): نمو زرع و برکت ریع به قرار معهود بازرفت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 331 ). || ( اصطلاح فلسفه ) در فلسفه، نمو عبارت از ازدیاد حجم اجزای اصلی جسم است به واسطه آنچه منضم و داخل در آن می شود به نحوی که طبیعت جسم مقتضی آن است، و یا عبارت از حرکت جسم است به طرف کمال نشو در نوع. بنابراین در نمو آنچه متحرک است ابتداء نوع است و حرکت در صورت شکلیه است. شیخ الرئیس گوید: حرکت در مراتب نمو موجب بطلان کلی صورت قبلی نمی شود، بلکه چیزی باطل شده و چیزی دیگر حادث، و چیزی از آن باقی می ماند. آنچه باقی می ماند صورت نوعیه است و آنچه حادث می شود صورت شکلیه است. پس مرحله دوم مجموعه ای است از مرحله اول و آنچه اضافه می شود و نوع شی همواره باقی است. ( از فرهنگ علوم عقلی ص 603 ). و رجوع به شفا ج 1 ص 207 و مقولات ارسطو ص 118 شود. || ( اصطلاح ریاضیات ) در ریاضیات، تفاضل بین دو مقدار یک متغیر را نمو آن گویند. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ معین

(نُ مُ وّ ) [ ع. ] (اِمص. ) بالیدگی، روییدگی.

فرهنگ عمید

رشد کردن، بزرگ شدن، گوالیدن، افزون شدن.

فرهنگ فارسی

رشدکردن، بزرگ شدن، گوالیدن، افزون شدن
۱- ( مصدر ) رشد کردن بالیدن: هرجسمی را آغازی باشد بالیدن و نموش را. ۲- ( اسم ) رشد بالش. ۳ - ازدیاد حجم اجزای اصلی جسم است بواسطه آنچه منضم و داخل آن میشود بنحوی که طبیعت جسم مقتضی آن باشد و یا عبارت از حرکت جسم است بطرف کمال نشو در نوع.بنابراین در نمو آنچه متحرک است ابتدائ نوع است و حرکت در صورت شکلیه است.۴ - تفاضل بین دو مقدار یک متغیر را نمو آن گویند. یا نمو و ذبول.بالیدن و پژمردن.
بالیدن ٠ افزون شدن ٠ گوالیدن ٠ زیاد شدن ٠ بسیار شدن ٠ بالا کردن ٠ بسیار شدن ٠ بالا کردن ٠ رستن ٠ بر آمدن ٠

ویکی واژه

crescita
بالیدگی، روییدگی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال نخود فال نخود فال ای چینگ فال ای چینگ فال مارگاریتا فال مارگاریتا