نعومت

لغت نامه دهخدا

نعومت. [ ن ُ م َ ] ( ع مص ) نعومة. رجوع به نعومة شود. || ( اِمص ) نرمی. استرخاء. نرمی و نازکی. ( یادداشت مؤلف ).
نعومة. [ ن ُ م َ ] ( ع مص ) نرم و نازک گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نازک و نرم شدن. ( از تاج المصادر بیهقی ). ناعم و لین شدن. ( از متن اللغة ): نعم الشی ٔ؛ لان ملمسه ، فهو ناعم. نَعمَة. ( متن اللغة ). || خوش عیش شدن. ( یادداشت مؤلف ). وسعت گرفتن زندگی و مرفه شدن. ( از متن اللغة ). نَعمَة. ( متن اللغة ).

فرهنگ معین

(نُ مَ ) [ ع . نعومة ] (اِمص . ) نرمی ، ملایمت . مق خشونت .

فرهنگ عمید

۱. نرم و نازک شدن.
۲. [مقابلِ خشونت و درشتی] ملایمت، نرمی.

فرهنگ فارسی

نرم ونازک شدن، ملایمت ونرمی، ضدخشونت ودرشتی
( اسم ) نرمی ملایمت مقابل خشونت درشتی .

ویکی واژه

نرمی، ملایمت. مق خشونت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم