نسپاس

لغت نامه دهخدا

نسپاس. [ ن َ ] ( ص مرکب ) ناسپاس. ( از ناظم الاطباء ). ناشکر. ناحقگزار. کافرنعمت. حق ناشناس :
بدین بخششت کرد باید بسند
مکن جانْت نسپاس و دل را نژند.فردوسی.کافرنعمت و نسپاس گشت
کافرنعمت را شدت جزاست.فرخی.نبوم ناسپاس از او که ستور
سوی فرزانه بهتر از نسپاس.ناصرخسرو.

فرهنگ معین

(نَ ) (ص . ) ناسپاس ، ناشکر.

ویکی واژه

ناسپاس، ناشکر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم