لغت نامه دهخدا
عیسی خلال کرده از خارهای گلبن
ادریس سبحه کرده از غنچه های نستر.خاقانی ( از رشیدی ).خوش لفظم از خوشی مراعات او بلی
هست این گلاب من ز گل نستر سخاش.خاقانی.آن غنچه های نستربادامه های قز شد
زرّ قراضه در وی چون تخم پیله مضمر.خاقانی.
نستر. [ن َ ت َ ] ( اِخ ) نام راهبی معاصر با انوشیروان. ( ناظم الاطباء ). زاهدی فارسی مجوسی که به زمان کسری انوشیروان بود . ( منتهی الارب ).