لامک

لغت نامه دهخدا

لامک. [ م َ ]( اِ ) لامه. چارگزی را گویند که بر بالای دستار بندند و آن در هند بیشتر متعارف است. ( برهان ) :
پیچیده یکی لامک میرانه به سر بر
بربسته یکی گزلک ترکانه کمر بر.سوزنی.
لامک. [ م َ ] ( اِخ ) لمک. نام پدر نوح علیه السلام. ( منتهی الارب ). لامخ. نام پسر متوشلخ بن اخنوخ بن ادریس بن ماردبن مهلائیل بن قینان بن انوش بن شیث بن آدم. صاحب عقدالفرید ذیل عنوان «اصل الغناء و معدنه » لامک را پسر قابیل بن آدم داند و گوید: و قیل ان اول من صنع العود، لامک بن قابیل بن آدم ، و بکی به علی ولده ». ( عقدالفرید ج 7 ص 28 ). در قاموس مقدس آمده : لامک ( به معنی قوی ) نسل طبقه پنجمین از اولاد قائین است وی دو زن به حباله نکاح خود درآورد یکی را عاده نام بود و دیگری را صله. و یابال که پدر چادرنشینان و شبانان بود از وی تولید گشت و پس از او توبال که پدر نوازندگان عود و بربط بود به وجود آمد. خلاصه لامک اول کسی است که شعر گفت و شعرش فعلاً هم مکتوب است و موضوعش شرح و تفصیل کشتن است. ( سفر پیدایش 4:19 - 24 ) ( قاموس کتاب مقدس ).

فرهنگ معین

(مَ ) (اِ. ) پارچه ای که آن را روی دستار می بندند.

فرهنگ عمید

= لامه

فرهنگ فارسی

پسر متو شالح و پدر نوح پیامبر نوشته اند و وی ۷۷۷ سال زندگانی کرده . و پنج سال قبل از طوفان نوح در گذشته ( سفر پیدایش ۳۱ - ۲۵ :۵ اول تواریخ ۳ :۱ لوقا ۳۶ :۳ قاموس کتاب مقدس ) : [ باد امرش چو امر روح ملک باد عمرش چو عمر نوح لمک ] ( سنائی ) .
( اسم ) پارچه ای چهار ذرعی ( چارگزی ) که بر بالای دستار بندند ( بیشتر در هند ) : پیچیده یکی لامک میرانه بسربر بر بسته یکی گز لک تر کانه کمر بر . ( سوزنی لغ. )
لمک . نام پدر نوح علیه السلام

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:لمک

ویکی واژه

پارچه‌ای که آن را روی دستار می‌بندند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال تاروت فال تاروت فال راز فال راز فال مکعب فال مکعب